جدول جو
جدول جو

معنی کم جان - جستجوی لغت در جدول جو

کم جان
بی حال، بی زور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غم دان
تصویر غم دان
جای غم، جایگاه غم، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ جان
تصویر سگ جان
کسی که در برابر امراض و سختی ها مقاومت بسیار داشته باشد، سخت جان، جان سخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم کار
تصویر کم کار
آنکه کم کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم جان
تصویر نیم جان
بی رمق، نیم بسمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگ جان
تصویر رگ جان
شاهرگ، ورید، حبل الورید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم شان
تصویر هم شان
هم رتبه، هم طراز، هم درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
کسی که مبتلا به کم خونی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکم ران
تصویر شکم ران
پرخور، شکم پرور، در طب قدیم داروی مسهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حکم ران
تصویر حکم ران
حاکم، فرمانده، فرمانروا، فرماندار، قاضی، داور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم سال
تصویر کم سال
خردسال، جوان
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
قصبۀ مرکزی دهستان بزچلوست که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است. این قصبه در 84 هزارگزی شمال اراک و 84 هزارگزی شرق همدان و در دامنۀ شمالی کوهستان وفس واقع است و هوای سردسیر دارد. در حدود 40 باب دکان و 15 کارگاه کوزه گری دارد و ظروف سفالین آن به اکثر قراء شهرستان حمل می گردد. از نمایندۀ ادارات دولتی بخشداری و نمایندۀ بهداری در قصبه ساکن است. از آثار ابنیۀ قدیم قلعۀ خرابه ای کنار آبادی است که معروف به قلعه گبری یا چهارگزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کماجدان
تصویر کماجدان
ظرفی که نان کماج در آن بگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
آنکه دارای خون اندک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن، اظهار عجز کردن، فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم جان
تصویر نیم جان
فرسوده، خسته، جان به لب رسیده، نیم جان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دو تن که با یکدیگر شان و مقام برابر دارند، هم رتبه، هم درجه، هم مقام، هم تراز
فرهنگ لغت هوشیار
کم سخن، کسی که هر چه او را دستور دهند بجا آورد و در برابر آن عذر نیاورد: (همانا که عشقم بر این کار داشت چو من کم زبان عشق بسیار داشت)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سال
تصویر کم سال
خردسال کم سن مقابل کلان سال سالخورده: (جهاندیده زیرک و پر دلم نه کم سال و نادان و بیحاصلم)، (هاتفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سخن
تصویر کم سخن
کسی که اندک سخن گوید کم گوی، ساکت خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
کاستن، نقصان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کار
تصویر کم کار
کسی که کم کار کند مقابل پر کار، کم تجربه ناشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم جرات
تصویر کم جرات
بزدل آنکه جراتی ندارد بزدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم جواب
تصویر کم جواب
کم پاسخ کسی که کمتر پاسخ دیگران را دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ جان
تصویر سگ جان
سخت جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ جان
تصویر سگ جان
((سَ))
پرطاقت، مقاوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم کار
تصویر کم کار
((کَ))
تنبل، بی تجربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم زدن
تصویر کم زدن
((کَ زَ دَ))
حقیر شمردن، اظهار عجز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رگ جان
تصویر رگ جان
آورتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی جان
تصویر بی جان
بی روح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کم یاب
تصویر کم یاب
Scarce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی جان
تصویر بی جان
Inanimate, Lifeless, Lifelessly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم شدن
تصویر کم شدن
Dwindle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم خون
تصویر کم خون
Anemic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم یاب
تصویر کم یاب
escasso
دیکشنری فارسی به پرتغالی